برای دخترم

سلام خدایا  میدونی خیلی میترسم ازینکه قلبمو روحم کوچیک بشه میترسم ازینکه ... خدایا هیچ وقت نذار روزی برسه ک متفاوت بشم ازون چیزی ک تو همیشه خواستی باشم خدایا قلب بزرگ قلبی ک اوش همه چیزی قابل حل باشه قلبی ک ببخشه قلبی ک فراموش کنه قلبی ک فراموشی بگیره خدایا ازین قلبا بهم بده خدایا ب خاطر بی نهایت راههایی ک جلوی روم باز کردی تا ابد ممنونتم خدایا اگه روزی خواستی تحولی توی زندگیم ب وجود بیاری قبلش بهم ظرفیتشو بده مبادا مبادا روزی فرق کنم با اون چیزی ک الان هستم  خدایا چشممو با داشته های زندگیم اینقدر پر کن تا نداشته ها جایی برای وجود داشتن پیدا نکنن  خدایا ادمای خوب زندگیمو زیادکن خدایا این روزها این هفته ها این ماهها پر تشویش و دل نگرانی از ایندست هزار جور تجسم ب فکرم زده واقعیت چیه و چی قراره بشه نمیدونم ی عالمه علامت سوال میدونی حس گری کردن تو ی خلا و دارم جایی ک هیچ راهی نه ب جلو داری ته ب عقب و پشت ی در بزرگ موندی و نمیدونی دقیقا چی انتطارتو میکشه  حس عجیبیه خدا خیلی عجیب  خدایا شکر و عین همیشه اگه میشه همه چیزو روبراه کن  + نوشته شده در  دوشنبه هشتم آبان ۱۳۹۶ساعت 14:23  توسط   |  برای دخترم...ادامه مطلب

برای خودم خود عزیزم سلام . میدونم گاهی تحمل شرایط برات خیلی سخت میشه اما عزیز من باید یاد بگیری ک صبور باشی برای رشد کردن باید صبور بود ببین هر ادمی ک میاد و حالا ب هر نحوی اذیتت میکنه اصولا اومده تا چیزی رو بهت یاد بده امروز حرف حق و میزدی درست ولی حالا اگه طرفت ادم منطقی نبود این مشکل تو نیست اصلا اینکه عالمو ادم دربارت چی فک میکنن این مشکل خودشونه ته تو خود عزیز این نیز بگذرد . ازت میخوام حواست ب درس امروزت باشه صبر عزیز من صبببببببر ی نفس عمیق ی جرعه اب ارامش و تمام خدایا شکرت خدایا ممنون ک هستی و همیشه هوای خود جانو داری دوستت دارم + نوشته شده در  دوشنبه یکم آذر ۱۳۹۵ساعت 21:7&nbsp توسط   |  برای دخترم...ادامه مطلب

سلام دختز مامان  الان بهت شیر دادم خوردی و خوابیدی تو خواب و بیداری دستاتو باز کردی و چسبوندی ب صوزتم  چ حالی داد گرم بود و نرم !یاد تکون خوردنات افتادم وقتی تو شکم مامان بودی  وقتی خودتو جمع میکردی و باز میکردی دقیقا همین حس و داشتم !وقتی برامدگی دستو پاهاتو رو پوست شکمم حس میکردم فک میکردم خوب اینجا الان پاهاشه اینجا الان دستاشه  یادش بخیر  حالا دیگه دختر مامانی بیرون شکمه و میشه بوسش کرد نازش کرد بوش کرد بغلش کرد  بذار ی اعترافی کنم این فقط تو نیستی ک از من ب ارامش میرسی بلکه تو هم مایه ی ارامش منی  وقتی بهت نگاه میکنم لذت میبرم از اینکه عمرم ب هدر نرفته و ثمرش ی موجود زیبا و دوست داشتنی مثل تو بوده  من اعتراف میکنم ک تو یکی از بزرگترین شانس های زندگی من بودی  دوست دارم عشق من  خدا جونم سلام خدازا امروز حالم خیلز بهتره بعد از اعصاب خوردیای پریروز و خواب پریشون دیشب امشبو خوب خوابیدم با اعصاب راحت تر و ارومتر خدایا  حق با شماست همیشه حق با شما بوده  و  امروز اینقدر مساله پریروز برام بی اهمیته ک حتی ذهنم کشش ثانیه ای فک کردن بهشو نداره  خدایا  تجربه گرفتم بابت این تجربه ممنون  خدایا خودت میدونی ارزوم چیه خواهش میکنم مسیر ارزومو هموار کن کمک کن وسیله های رسیدن به ارزوم جور بشه  خدایاخیلی مواظب همسرم باش خدایا ازاینکه هواشو داری ممنونم خدایا ناامیدش نکن خدایا هوای قلب پاک و صافشو دا برای دخترم...ادامه مطلب

همین الان کتاب روایت خانه ی پدری رو گذاشتم زمین  خوابت میومد اومدی بالای سرم وایستادی منتظر تعارفی از جانب من بودی ک به خوابیدن روی شکمم و گذاشتن سرت روی سینم دعوتت کنم منم دعوتت کردم  همینجور ک روی شکمم دراز کشیدی منم با دست راستم کتابو گرفتم وشروع کردم ب بلند بلند خوندن ک تو هم بشنوی  پستونک توی دهنتو تندتند میک میزدی و کم کم چشمات بسته شد  منم وقتی دیدم خوابی ادامه کتابو فقط باچشمام دنبال کردم و هرزگاهی بین خوندن موهاتو ک حالا دیگه کاملا ب بینی و دهنم چسبیده بود بو میکشیدمو سرتو بوس میکردم  ضربان قلبت ب ضربان قلبم هماهنگه  زیباترین سمفونی دنیا  هنوزم رو سینم خوابی و مشغول مکیدن پستونک  میخوام الان بلندت کنم و بذارمت سر جات  یا علی  مامانی همیشه بهم میگه وقتی میخوام بلندت کنم بگم یا علی  دوستت دارم  و اما خود عزیز  آخ  و ............ برای دخترم...ادامه مطلب

خوب دختر قشنگم سلام  چیزی ک میخوام بهت بگم راستش چیزی ک خودم چند روزه دارم تجربش میکنم و حیفم اومد ب عنوان ی تجربه بهت منتقل نکنم  تجربه مواجهه با هیولاهای ذهنی  یعنی ترسی ک همه کم و بیش واسه خیلی از برنامه های روز مره ی زندگیشون دارن و خوب خیلیا یاد گرفتن باهاش مقابله کنن و خوب خیلیا هم نه  ببین عزیزم اگه بخوام واضحتر توضیح بدم میشه اینکه خیلی از وقتا میتونم بگم تمام وقتا شاید  ما عادت کردیم مسائلو تو ذهنمون گنده کنیم ازخیلی از اتفاقهای خوب زندگی دور میشیم چون میترسیم اگه نزدیک بشیم اتفاقها اونجوری نیفته ک قراره بیفته  ی جورایی خواسته   نا خواسته اسیره کمال گرایی میشیم  عادت ب بی عیب و نقص بودن امور گند ترین و بیخود ترین عادتیه ک میشه داشت اینکه دیگران چ فکری میکنن اینکه نظرشون راجع ب تو چی میتونه باشه بی اهمیت ترین و میخره ترین چیزه دنیاست  دخترم هیچ وقت نذار ترس قضاوت برات تبدیل ب ی زندان بشه و تو رو جوری احاطه کنه ک نتونی حتی نفس بکشی  دخترم  بعد هر کاری ک خواستی انجام بدی و ترس افتاد ب دلت فقط ی جمله رو از مامانی داشته باش و با خودت بگو  ب فرضم و اون ترس ب واقعیت تبدیل بشه  چی میشه !!!!!! فوقش اونجور ک  تو ذهنت اتفاقها پیش نره  چی میشه !!! دخترم  آدما  دنیا  خوشی و ناخوشی  همه چی گذراست  چ تو بخندی چ گریه کنی روزها میرن و تو  تنها یک بار فرصت زندگی کردن داری پس شاد باشو لبخند برای دخترم...ادامه مطلب

سلام  میدونی خدا از خودم خیلی میترسم  باید شاد باشم ولی نمیدونم چرا وسط شادی یهو انگار ک دلم خالی بشه انگار ک یکی بهم نهیب بزنه و بگه نه تو مستحق این شادی نیستی و نشدنیه و محال  یهو تنم مور مور میشه انگار تو ی برزخ گیر کردم انگار تموم زندگیم وصل شده ب تصمیم ادمای دور و برم  خدایا  یعنی من لیاقتشو دارم  نکنه عوض بشم نکنه گرفتاره غرور بشم نکنه دور شم ازین چیزی ک الان هستم خدایا  من خود الانمو دوس دا برای دخترم...ادامه مطلب

سلام  ببین اینقدر دوست دارم ک حتی وقتی میخوابی دلم واست تنگ میشه یا وقتایی که ازت دورم یاد کارات که میفتم بی اختیار خندم میگیره  حتی شبا قبل خواب با اینکه کنارم خوابیدی بازم دلم واست تنگ میشه و مرتب عکساتو تو گوشیم نگاه میکنم  دیوونم نه !!! من فک میکنم تمام مادرای دنیا دیوونن  دیوونه ی دایمی بچه هاش برای دخترم...ادامه مطلب

برای خودم خود عزیزم سلام . میدونم گاهی تحمل شرایط برات خیلی سخت میشه اما عزیز من باید یاد بگیری ک صبور باشی برای رشد کردن باید صبور بود ببین هر ادمی ک میاد و حالا ب هر نحوی اذیتت میکنه اصولا اومده تا چیزی رو بهت یاد بده امروز حرف حق و میزدی درست ولی حالا اگه طرفت ادم منطقی نبود این مشکل تو نیست اصلا برای دخترم...ادامه مطلب

سلام دختز مامان  الان بهت شیر دادم خوردی و خوابیدی تو خواب و بیداری دستاتو باز کردی و چسبوندی ب صوزتم  چ حالی داد گرم بود و نرم !یاد تکون خوردنات افتادم وقتی تو شکم مامان بودی  وقتی خودتو جمع میکردی و باز میکردی دقیقا همین حس و داشتم !وقتی برامدگی دستو پاهاتو رو پوست شکمم حس میکردم فک میکردم خوب این برای دخترم...ادامه مطلب

همین الان کتاب روایت خانه ی پدری رو گذاشتم زمین  خوابت میومد اومدی بالای سرم وایستادی منتظر تعارفی از جانب من بودی ک به خوابیدن روی شکمم و گذاشتن سرت روی سینم دعوتت کنم منم دعوتت کردم  همینجور ک روی شکمم دراز کشیدی منم با دست راستم کتابو گرفتم وشروع کردم ب بلند بلند خوندن ک تو هم بشنوی  پستونک توی د برای دخترم...ادامه مطلب